من و جشنواره و سینما بهمن و چند چیز دیگر ... / 31 خاطره احمد شاهوند از 20 دوره جشنواره فيلم فجر
::
24 بهمن 1392
3:37:45 PM ::
احمد شاهوند
|
سی نت:
سی و دومین جشنواره فيلم فجر هم به پایان رسید و خاطرات خوب و بدش در کنج ذهنمان حک شد. براي من که از دوره يازدهم، جشنواره فجر را شناختم، خاطرات فراواني طي اين 22 سال از مهم ترين فستيوال سينمايي ايران در کنج ذهنم نقش بسته که برای حسن ختام این دوره خواندنش خالي از لطف نيست.
1371 1 - اولين سالي که قصد کردم جشنواره فيلم فجر را از نزديک تجربه کنم به سال 1371 برمي گردد. از ميان کارگردان هاي سينماي ايران به دليل علاقه بيش از حد پدرم به خالق قيصر و گوزنها فقط نام مسود کيميايي برايم آشنا بود و نام محسن مخملباف و داريوش مهرجويي هم زياد به گوشم مي خورد. در جدولي که به ويترين شيشه اي سينما آزادي چسبانده شده بود، فقط و فقط نام فيلم "رابطه پنهاني" برايم جذاب آمد. و چون هيچ اطلاعاتي از ديگر فيلم ها نداشتم، نيمساعتي جلوي سينما پرسه زدم و بعد پياده رفتم سمت ميدان وليعصر که از آنجا بروم سمت کتابفروشي هاي خيابان انقلاب. نزديک سينما استقلال که شدم، پلاکارد "جيب برها به بهشت نمي روند" بار ديگر من را داخل سينما کشاند. براي بار سوم فيلم را ديدم.
1372 2 - اطلاعاتم درباره فيلم ها کمي بيشتر از سال قبل شده بود. "از کرخه تا راين" را دو سه باري در اکران عمومي ديده بودم و مي دانستم که حاتمي کيا "خاکستر سبز" را چگونه ساخته است. طبق معمول بار ديگر رهسپار سينما آزادي شدم تا خاکستر سبز را ببينم. ساعت حدود 3 بعدازظهر بود. چشمتان روز بعد نبيند. با صفي عرض و طويل مواجه شدم. ساعت نمايش فيلم نزديک 9 شب بود و برايم خيلي عجيب و باورنکردني بود که ملت 6 ساعت در صف ايستاده اند که فيلم ببينند؟؟!! بعدها فهميدم که صف هايي چند برابر اين براي فيلم هاي مهم و جنجالي سال هاي قبل جلوي سينماها شکل گرفته بوده. نگاهي به جدول نمايش فيلم ها انداختم تا فيلمي را پيدا کنم که بتوانم همان ساعت آن را ببينم. "بدل" جهانگير جهانگيري را پيدا کردم در سينما بهمن. باز هم پياده رفتم تا سينما بهمن و اولين فيلم جشنواره اي عمرم را ديدم. بعد از نمايش فيلم اعتقاد داشتم مجيد انتظامي براي موسيقي فيلم بايد سيمرغ بگيرد!
1373 3 - براي اولين بار غيبت کردم و مدرسه نرفتم. صبح زود رفتم سينما بهمن تا "سلام سينما" را ببينم. ماه رمضان بود. فيلم را ديدم، حالم از فيلم و مخملباف بهم خورد. 4 - نمايش اولين فيلم از ايرج قادري پس از ده سال دوري، اتفاق مهمي بود. "مي خواهم زنده بمانم" پس از "ديدار" محمدرضا هنرمند در سينما بهمن اکران داشت. من کارت ديدار را داشتم. براي فيلم قادري توي صف ايستادم، جا گرفتم و رفتم ديدار را ديدم. از سالن که آمدم بيرون، پياده روي عريض سينما بهمن جاي سوزن انداختن نبود. فيلم ايرج قادري را از دست دادم، اما بعدها خوشحال شدم که ديدار را در جشنواره ديدم. مي خواهم زنده بمانم سال بعد بدون هيچ مشکلي اکران شد و ديدار براي سه سال توقيف شد. فصل پاياني فيلم با تصنيف «جاده و پرسه وحشت، من و تب و لرز شبونه / تو نگاه مي کني و من، از تو مي رسم به خونه» اشکم را درآورد. 5 - روز هشتم قرار است "آدم برفي" را ببينيم. داود ميرباقري را نمي شناختم و از جمع بازيگران هم فقط اکبر عبدي چهره اي آشنا بود. به سينما که رسيدم جلوي باجه روي مقوايي نوشته شده بود که فيلم آدم برفي نمايش داده نمي شود و "خط آتش" به جاي آن اکران مي شود. مي دانستم که علي سجادي حسيني کارگردان آن سر صحنه و به دليل يک سهل انگاري کشته شده است و کاملا مشخص بود که يک سوم پاياني فيلم به دليل نبود کارگردان سرهم بندي شده است. 6 - شب مراسم اختتاميه در صف "تجارت" کيميايي بودم که اسامي برگزيدگان اعلام شد. خوشحال بودم که مينا لاکاني و گلاب آدينه سيمرغ گرفته بودند. شب قبلش "پري" مهرجويي را از دست داده بودم. اما نمي شد از خير کيميايي گذشت. باز هم بليط به من نرسيد اما بالاخره با زور و فشار در سانس فوق العاده تجارت را ديدم آن هم با صداي سر صحنه. عاشق تصنيف پاياني اش شدم: «فصل بوي خاک، فصل بوي خنجر / فصل بوي خونه، فصل بوي مادر». نوروز 2 سال بعد فيلم براي اکران عمومي دوبله شد. 7 - آخرين روز جشنواره. سکوت عجيبي اطراف سينما بهمن حاکم بود. عجله اي براي ديدن فيلم نداشتم. بيست دقيقه از "به خاطر هانيه" گذشته بود که وارد سالن نمايش سينما بهمن شدم. هميشه از اينکه فيلمي را نصفه ببينم، حس خوبي نداشتم. وقتي که از سالن هم اومدم بيرون، حس بدتري همه وجودم را فراگرفت. روز آخر جشنواره بود. و اين حس بد، هميشه آخرين روز جشنواره به سراغم مي آيد.
1374 8 - باز هم سينما بهمن. از 6 صبح در صف ايستادم تا ساعت 11 "بوي پيرهن يوسف" حاتمي کيا را ببينم. از شانس ما فيلم ساعت 9 صبح به نمايش درنيامد و بوي پيرهن يوسف جايگزين اش شد. فيلم را ديدم و با دو سه فصل اش حال کردم و مات و مبهوت بيست دقيقه پاياني اش شدم. از سينما که آمدم بيرون ناخودآگاه رفتم سمت گيشه براي بار دوم فيلم را ديدم. 9 - جمعه بود. دقيق يادم نمي آيد. اما فکر کنم نمايش "گبه" در سينما بهمن ساعت 2 بعدازظهر بود. از صبح ساعت 8 به همراه دوستان در صف ايستاده بوديم که ناگهان مامورها ريختند و به دليل برگزاري نماز جمعه در دانشگاه تهران ما رو متفرق کردند. همه صد نفري که در صف بودند اطراف سينما آزادي پرسه مي زدند تا در اولين فرصت به سمت گيشه سينما بهمن هجوم بياورند و نفر اول صف باشند. چند باراين اتفاق افتاد و مامورها آن را به هم زدند. تا اينکه يک ساعت مانده به آغاز فيلم صف تشکيل شد و ناگهان چيزي حدود پانصد نفر در پياده روي سينما بهمن به خط شدند. فيلمبرداري محمود کلاري و موسيقي حسين عليزاده بدجوري حالمان را جا آورد.
1375 10 - باز هم جمعه. اينبار فيلمي از ايرج قادري: "نابخشوده". و باز هم ماموران اجازه تشکيل صف را جلوي سينما بهمن ندادند. اين بار جمعيت بيش از هزار نفر بود. اما وقتي صف نهايي تشکيل شد فاصله من با گيشه سه چهار متر بود. و پياده روي عريض و طويل سينما بهمن، جاي سوزن انداختن نبود. اميدوار بودم که اين بار مي توانم فيلم ايرج قادري را ببينم. سال قبلش مي خواهم زنده بمانم پرفروش ترين فيلم سال شده بود. بيش از چهار ساعت فشار را تحمل کردم تا گيشه باز شد. با هر زوري که شده به نرده هاي جلوي گيشه رسيدم که بليط تمام شد. جمعيت همچنان هجوم مي آورد و من هم لاي نرده ها گير کرده بودم. با کمک يکي از مامورهاي نيروي انتظامي از لاي جمعيت بيرون آمدم و با هزار فحش و لعنت رفتم سمت سينما استقلال. کارت ساعت 5 را داشتم. "نامزدي" غلامرضايي را بدون هيچ زحمتي ديدم و بعدها که نابخشوده اکران شد، از وقتي که مدت ها در صف براي تماشاي فيلم گذاشتم ، بشدت پشيمان شدم.
1376 11 - سينما آفريقا. در صف ايستاده بودم تا "عشق گمشده" سعيد اسدي را ببينم. سانس قبلش قرار بود "دان" ابوالفضل جليلي به نمايش درآيد اما ظاهرا فيلم نرسيده بود و ناگهان "طعم گيلاس" نخل طلا گرفته کيارستمي جايگزين آن شد و ما هم از فرصت استفاده کرديم و فيلم را بدون هيچ زحمتي ديديم. اوايل فيلم همايون ارشادي چقدر خطرناک به نظر مي آمد! و چقدر خوب بازي کرده بود. سانس بعد، "عشق گمشده" را هم بي زحمت ديدم. جايزه اي را که براي بازي در طعم گيلاس حتما و بايد به همايون ارشادي مي دادم، براي بازي در عشق گمشده حتما و بايد ازش پس مي گرفتم! دو بازي خوب و بد در دو سانس پشت سر هم. همان سال ارشادي در "درخت گلابي" هم بازي کرد که چيزي بود ميان اين دو. 12 - سينما آفريقا. آمده بوديم تا "ساغر" الوند را ببينيم. فيلم نه تنها با تاخير اکران شد بلکه نمايش دو ساعته آن حدود چهار ساعت طول کشيد. فيلم را پرده به پرده ديديم. پرده هاي فيلم با فاصله نيمساعت از هم به سينما مي رسيدند. صداي همه درآمده بود. و در نهايت فيلم آن چيزي نشده بود که بايد مي شد.
1377 13 - با اينکه "نابخشوده" ايرج قادري فيلم خوبي نشده بود، اما باز هم براي ديدن فيلمي از او در سانس 7 شب، صبح کله سحر رفتم سينما آفريقا تا اين بار بالاخره بتوانم فيلمي از قادري را در جشنواره ببينم: "طوطيا". حدود يک بعدازظهر بود که يکي از بچه ها آمد سمت ما و گفت که فيلم را در سينمايي ديگر ديده و گفت که «عجب فيلمي شده است». و شور و شوق ما بيشتر شد و عزممان را جمع تر کرديم تا سرما و زمان را تحمل کنيم. سرانجام فيلمي از ايرج قادري روي پرده افتاد و حالمان را بهم زد. جالب اينجا بود که خيلي ها اميدوار بودند عرب نيا سيمرغ بگيرد. از آن سال، ديگر فيلمي از ايرج قادري در جشنواره به نمايش درنيامد. 14 - بينهايت خوشحال هستم که شايد جزو معدود کساني باشم که "گفتگو با باد" بهرام بيضايي را در جشنواره ديدم. فيلمي که انصافا يک سر و گردن از فيلم هاي مخملباف، تقوايي و جليلي بالاتر بود و تنها فيلم درست و حسابي از مجموعه قصه هاي کيش.
1378 15 - اولين نمايش "اعتراض" کيميايي در سينما صحرا بود. مثل هميشه جلوي سينما شلوغ بود و غلغله. يکي دو سالي بود که با گروهي از عاشقان سينما و جشنواره آشنا شده بودم و قرارمان اين بود که فيلم هاي پرسر و صدا را در اکران اولشان ببينيم. و قرارمان اين بود که صبح ساعت 5 به نوبت يکي از ماها برود و جلوي گيشه جا بگيرد. روزهاي خوبي بود. پس از تجارت، ضيافت، مرسدس اين چهارمين فيلم کيميايي بود که در جشنواره مي ديدم. جواد طوسي هم آمده بود تا فيلم را براي اولين بار ببيند و ظاهرا زودتر از نمايش آن در سينماي مطبوعات. با او که صحبت مي کرديم، مي گفت پرده هايي از فيلم را ديده و مثل هميشه عاشق فيلم شده است. فيلم که تمام شد، عاشق اش شدم. فيلم تا يكي دو روز مانده به پايان جشنواره با 85 درصد آرا در صدر جدول انتخاب تماشاگران بود. اما روزهاي آخر دو فيلم "متولد ماه مهر" و "عروس آتش" به ناگهان جايش را گرفتند! 16 - "ميکس" مهرجويي درست است که آن فيلمي که طرفداران دوآتيشه اش از او توقع داشتند نبود، اما راستش مستحق آن همه ناسزايي که مردم پس از تماشاي فيلم در سينما صحرا به او گفتند هم نبود: «مهرجويي حيا کن، فيلمسازي رو رها کن». اگر اين تماشاگران دو سه روزي صبر مي کردند و اپيزود "دختردايي گمشده" از مجموعه قصه هاي جزيره را مي ديدند، شايد از حرف هايشان پشيمان مي شدند.
1380 17 - از سال 1380 ديگر براي ديدن فيلمي در جشنواره سختي نکشيدم. کارت همه فيلم هاي بخش مسابقه را داشتم و بي زحمت و بي دردسر و بي تحمل سرما و سختي و وقت و زمان اکثر فيلم ها را ديدم. من هيچ وقت حتي به نشانه اعتراض فيلم ها را نصفه و نيمه رها نکردم. اما هنگام نمايش "ايستگاه متروک" عليرضا رئيسيان تمامي دوستاني که با هم جشنواره را دنبال مي کرديم، همان ابتداي نمايش، يکي يکي سالن را به نشانه اعتراض ترک کردند. و من عذاب تماشاي فيلم را تا انتها تحمل کردم.
1381 18 - اولين حضور من در سينماي مطبوعات. و براي من چقدر تجربه دلنشيني بود. "صورتي" فريدون جيراني را نرسيدم در سينماي مطبوعات ببينم. باز هم دلم براي صف هاي عريض و طويل و بحث هاي هميشگي تنگ شده بود. رفتم سينما فلسطين و باز هم فيلم را با عاشقان سينما ديدم. هنوز هم دلم براي ايستادن در صف براي تماشاي فيلمي مهم در جشنواره تنگ شده است.
1382 19 - اولين تجربه تهيه کنندگي علي معلم. نيمه هاي شب قرار بود گاوخوني بهروز افخمي در سينماي مطبوعات (سينما استقلال) به نمايش درآيد. علي معلم روي سن مشغول مرتب کردن اوضاع بود تا فيلم که به شکل پرده عريض فيلمبرداري شده بود درست روي پرده بيفتد. از نيمه هاي فيلم که دوستان يواش يواش به نشانه اعتراض سالن را ترک کردند و من هم که واقعا نمي توانستم تحمل کنم از سال نمايش زدم بيرون. با دوستان معترض گپي زدم و در نهايت راهي خانه شدم. فردايش خبر آمد که پس از نمايش فيلم جلسه پرسش و پاسخ برگزار شده و افخمي از همه خواسته تا به صورت شفاهي سوالهايشان را بپرسند. نمي دانم در کدام روزنامه يا ويژه نامه بود که گروه نويسندگان «دنياي تصوير» علي معلم همگي از فيلم تعريف و تمجيد کرده بودند. شايد از اينجا بود که نگاه ها و قلم هاي سفارشي سر و کله شان در مطبوعات سينمايي پيدا شد. 20 - تجربه تماشاي جلد اول "بيل را بکش" تارانتينو در سينماي مطبوعات هم دلنشين بود. يک فيلم درست و حسابي که خستگي را از تن بيرون کرد.
1384 21 - سينما صحرا. پس از تماشاي "چهارشنبه سوري" که منتقدان را به وجد آورده بود، مسعود فراستي به يکي از دوستانش گفت: «فرهادي همينه. از اين سطح نمي تونه فراتر بره.» و البته همچنان براي مسعود فراستي، اصغر فرهادي همينه! 22 - جعفر پناهي که به حضور فيلمش (آفسايد) در بخش «ميهمان» رضايت داده بود، قبل از نمايش فيلم براي منتقدان، بخش هايي از فيلم را در سالن خالي براي تست صدا و تصوير به نمايش درآورد تا خيالش از نمايش درست و حسابي فيلم راحت شود. آن زمان صدا و تصوير سينما صحرا به هيچ وجه مطلوب نبود. 1385 23 - سينما صحرا با ظرفيت 1150 نفر جايش را به سالن شماره يک سينما فلسطين با ظرفيت نزديک 700 نفر داده بود. از اين سال بود که صدور بي رويه کارت براي اهالي رسانه صداي همه را درآورد.. نمايش اکثر فيلم هاي مهم و پرسر و صدا در جدول نمايش سانس هاي بعدازظهر بود. و دوستاني که از صبح به تماشاي فيلم مشغول بودند، کيف و کاپشن و ... را به نشانه زنيبل روي صندلي ها مي گذاشتند تا بتوانند جايي براي خود و دوستانشان رزرو کنند. به شخصه بيش از نيمي از فيلم ها را کنار ديوار، توي راهرو، خوابيده، نيم خيز، نشسته روي زمين و به انواع و اقسام مختلف ديدم. صداي منتقدان و نويسندگان درآمده بود از اينکه چهره هايي ناآشنا و نامتعارف صندلي هاي سالن را تصرف کرده اند. دقيق يادم نمي آيد اما قبل از نمايش يکي از فيلم ها متصديان سالن و مسئولان جشنواره مجبور شدند کارت هاي حاضرين در سالن نمايش را يک به يک چک کنند. 24 - با هزار زحمت توانسته بوديم جا بگيريم براي نمايش "رئيس" کيميايي که ناگهان يکي از مسئولان جشنواره روي سن رفت و گفت که "رئيس" به جشنواره نمي رسد و به جايش "سنتوري" نمايش داده مي شود. فيلمي که نمايشش در جشنواره در هاله اي از ابهام بود. فيلم که تمام شد، يکي ديگر از مهرجويي ترين فيلم ها به پايان رسيده بود. 25 - ليست نامزدها اعلام شده بود و مريلا زارعي و گروه سازنده "دست هاي خالي" در جلسه پرسش و پاسخ تا مي توانستند هيات داوران و حتي برخي از نامزدها را زير سوال بردند. مريلا زارعي متعجب بود که خانمي (باران کوثري) بايد براي دو فيلم نامزد شود، اما خودش جايي در ليست نامزدها نداشته باشد.
1386 26 - هنگام تماشاي دو فيلم "تنها دوبار زندگي مي کنيم" و "ريسمان باز" در سينما صحرا بدجوري متعجب بوديم که چرا اين دو فيلم در بخش مسابقه حضور ندارند. ساختار نامتعارف فيلم بهنام بهزادي همراه با تدوين خلاقانه و موسيقي هنرمندانه حسين عليزاده و کارگرداني کم نقص و بازي چشمگير بابک حميديان در فيلم مهرشاد کارخاني شايد از نيمي از فيلم هاي حاضر در بخش مسابقه سرتر بودند.
1387 27 - تماشاي "درباره الي ..." اصغر فرهادي در ساعات نيمه شب سينما فلسطين هم از تجربه هاي دلنشين جشنواره بود. فصل غرق شدن آرش، همه نگاه ها بدون استثناء به پرده بود. فرهادي در نيمه دوم ميخش را بدجوري کوبيده بود. وقتي فيلم به پايان رسيد، تعريف و تمجيدها از همان خروجي سالن شروع شد. در پايان جشنواره، فيلم و عواملش با فاصله اي عجيب و در سالي که بهرام بيضايي هم فيلم داشت، شدند بهترين هاي جشنواره بيست و هفتم.
1388 28 - سالن همايش هاي برج ميلاد براي اولين بار پذيراي اصحاب رسانه بود. "زمهرير" به بخش مسابقه راه پيدا نکرده بود و در آخرين ساعات شب به نمايش درآمد. سي دقيقه از فيلم گذشته بود که اعتراض ها از گوشه و کنار سالن شنيده مي شد. و فيلم علي رويين تن شد يکي از بدترين فيلم هاي جشنواره. وقتي فيلم به پايان رسيد، بلافاصله رفتم سمت خانه. غافل از اينکه يکي از جنجالي ترين نشست هاي پرسش و پاسخ تاريخ جشنواره در حال انجام بود. ظاهرا اکثر حاضرين در نشست، به فيلم و کارگردانش اعتراض کرده بودند.
1389 29 - "پايان نامه" حامد کلاهداري در حال نمايش بود که سر و صداها به نشانه اعتراض بلند شد و اينبار حمعيت بيشتري در اين اعتراض شرکت کردند. فيلم آنقدر سطحي و شعاري و ابتدايي ساخته شده بود، که حقش بود بيشتر از اين ها مورد حمله واقع شود. بازي هاي تصنعي حامد کلاهداري و بهاره افشاري بيشتر از همه روي اعصاب بود. 30 - همان دقايق ابتدايي نمايش "فرزند صبح" همان حال و روز نمايش "گاخوني" را داشتم. چند بار از سالن نمايش زدم بيرون و برگشتم، اما انگار هيچ اتفاقي نمي افتاد. هديه تهراني برره اي حرف مي زند و صدايش دوبله شده بود. پسرکي مدام از سمت چپ کادر مي رفت سمت راست و بالعکس. فيلم که به پايان رسيد، بهروز افخمي که ميان خبرنگاران محاصره شده بود، همه تلاشش را کرد که اين فيلم ضعيف و درب و داغان را به گردن نگيرد.
1390 31 - هنگام نمايش "بغض" در رديف اول سالن، دختر جواني لپ تاپش را روي پايش گذاشته و بدون توجه به فيلم، مشغول طراحي يک نقشه معماري بود! انگار نه انگار که پشت سرش بيش از ده نفر به شکل ايستاده مشغول تماشاي فيلم هستند. از اين جور صحنه ها کم نبود.
منبع:
سی نت
9584
-
احمد شاهوند
................................................
دیگر اخبار مربوط به
سی و دومین جشنواره فیلم فجر
(361
خبر):
361 -
گاف عجیب و غریب هیات داوران جشنواره فیلم فجر در اعلام نام یک کاندیدا!/ نعیمه نظام دوست به جای شهین تسلیمی کاندیدا شد!
360 -
بخش تجلی اراده ملی فیلم فجر برگزیدگانش را شناخت/ 7 جایزه برای «شیار 143»
359 -
چرا «رستاخیز» در جشنوارهی فجر شهرستانها به نمایش درنیامد؟
358 -
نام هایی که چیزی برای عرضه نداشتند! / یادداشت نیما بهدادی مهر برای جشنواره سی و دوم فیلم فجر
357 -
ریز انتخاب نویسندگان و منتقدان سی نت برای بهترین های جشنواره سی و دوم فیلم فجر
356 -
"خانه پدری"، کیانوش عیاری، نوید محمدزاده، مریلا زارعی و ... / بهترین های جشنواره سی و دوم فیلم فجر به انتخاب نویسندگان و منتقدان سی نت معرفی شدند + لیست بهترین ها به انتخاب کاربران سایت
355 -
حاتمیکیا: در این ایام به شدت به مباحث فیلم «چ» احتیاج داریم
354 -
تجربه ی لذت ناب سینما / یادداشت خواندنی کاربر سی نت برای "ماهی و گربه"
353 -
رقابت نزدیک سه فیلم / اعلام کاندیداهای بهترین های جشنواره سی و دوم به انتخاب نویسندگان و منتقدان سی نت / کاربران هم بهترین های جشنواره را انتخاب کنند
352 -
این فیلم ها رو به کی نشون می دین؟ / یادداشت محمد هاشمی برای چند فیلم جشنواره فجر
>>
همه اخبار سی و دومین جشنواره فیلم فجر
|