New Page 1

سی نت

 

صفحه اول - فیلم ها - نقد و یادداشت - ویدئو - هنرمندان - جدول فروش - نویسنده ها - جدول ارزشگذاری نویسندگان

پرسش و پاسخ   |  درباره ما   |   تماس با ما   |   تبلیغات  |   ماهنامه سینمایی «برش های کوتاه» (جدید)

انتخاب رنگ پس زمینه صفحه:  Back-White Back-Orange Back-Green Back-Brown Back-Blue Back-Gray Back-Blue Back-Yellow

جستجوی      در    

cinetmag.com - Advertise

جدیدترین شماره

ماهنامه سینمایی

«برش های کوتاه»

ویژه چهل نقش ماندگار

تاریخ سینما و تلویزیون ایران

.................................................

>> خرید نسخه الکترونیکی:

«فیدیبو»   |   «جار»

>> آرشیو شماره های گذشته

 

جدیدترین نقدها و یادداشت ها

arrow  روح زمانه / یادداشت مهرزاد دانش به مناسبت سالروز تولد رخشان بنی اعتماد

arrow  آزاده نامداری اولین و آخرین قربانی این ماجرا نیست/ یادداشت نزهت بادی برای درگذشت آزاده نامداری

arrow  تجربه‌ی لذت بخش تلاقی سینما و نقاشی/ یادداشت آرش عنایتی برای فیلم «The round up» ساخته میکلوش یانچو

arrow  بانو لیلی / یادداشت احمد شاهوند برای فیلم «بی همه چیز»

arrow  رمانتیسم کلیشه ای و کهنگی / یادداشت کوتاه احمد شاهوند برای فیلم «رمانتیسم عماد و طوبا»

arrow  نچندان راضی کننده در شروع، امیدوارکننده و کنجکاوی برانگیز در پایان / یادداشت احمد شاهوند برای قسمت اول "قورباغه"

arrow  چه کسی ستاره «خائن کشی» خواهد شد؟ / امیر جدیدی، مهران مدیری، حمید فرخ نژاد یا حامد بهداد؟

arrow  لذت بازی ... / سرمقاله احمد شاهوند برای انتشار پرونده ویژه بهترین فیلم های دهه نود سینمای ایران در ماهنامه سینمایی «برش های کوتاه»

arrow  شکوه یک جدایی / یادداشت سیدرضا صائمی برای فیلم «جدایی نادر از سیمین» به عنوان بهترین فیلم دهه نود سینمای ایران

arrow  پرهيز از رويا پردازی / یادداشت عزیزالله حاجی مشهدی برای فیلم «خانه پدری» به عنوان دومین فیلم برتر دهه نود سینمای ایران

 

پربیننده ترین نقدها و یادداشت ها

  New Page 1 New Page 1

فروش فیلم های روی پرده

:: به تومان ::

799,916,000

1 - شین

>> جدول کامل  -  فروش سال 0

New Page 1 New Page 1

تولیدات جدید

درب

درب ( هادی محقق)

بازیگران: هادی محقق، محمدظاهر اقبالی و روح الله برزگر

ضد

ضد (امیرعباس ربیعی)

بازیگران: مهدی نصرتی، لیلا زارع، لیندا کیانی، نادر سلیمانی، مهشید جوادی، روزبه رئوفی، مجید پتکی، عماد درویشی، شیرین آقاکاشی و جواد خانی

شهرک

شهرک (علی حضرتی)

بازیگران: ساعد سهیلی، کاظم سیاحی، مهتاب ثروتی، همایون ارشادی، رویا جاوید نیا، شاهرخ فروتنیان، مرتضی ضرابی، ساقی حاجی‌پور

۲۸۸۸

۲۸۸۸ (کیوان علیمحمدی، علی‌اکبر حیدری)

بازیگران: حمیدرضا پگاه، شیرین ‌اسماعیلی، مرتضی ‌اسماعیل ‌کاشی، سیاوش مفیدی، ساناز ‌مصباح، رضا داوودوندی، شیوا فلاحی، عادله ‌گرشاسبی، نرگس ‌محمدی، علی اوجی با یاری: حامد کمیلی، هادی ‌حجازی‌فر، امین ‌حیایی، کامبیز ‌دیرباز، سام ‌درخشانی، احمد ‌مهرانفر، کوروش ‌تهامی، سعید ‌چنگیزیان، کامران ‌تفتی، رامین ‌ناصرنصیر، میلاد ‌رحیمی

موقعیت مهدی

موقعیت مهدی (هادی ‌حجازی‌فر)

بازیگران: هادی ‌حجازی‌فر، ژیلا شاهی، وحید ‌آقاپور

شب طلایی

شب طلایی (یوسف حاتمی‌کیا)

بازیگران: محمدحسن ‌معجونی، یکتاناصر، مریم ‌سعادت، بهناز ‌جعفری، مسعود ‌کرامتی، سوگل ‌خلیق، بهناز ‌جعفری، سینا ‌رازانی، علی باقری، امیر محمدی، بابک ‌بهشاد، ناصر ‌هاشمی، بهادر ‌مالکی، زهرا ‌بهروزمنش، شکوفه ‌هاشمیان، علی پاشا، نساء افرنگه، پانته آ کیقبادی، فرسیما میرچی، سارینا یوسفی، علیرضا ساره درودی

هناس

هناس (حسین دارابی)

بازیگران: مریلا ‌زارعی، بهروز ‌شعیبی، وحید ‌رهبانی، سیاوش ‌طهمورث، سولماز ‌غنی، امین ‌میری، علیرضا نایینی، کوثر حیدری

ماهان

ماهان (حمید شاه حاتمی)

بازیگران: همایون ارشادی، رامین ناصرنصیر، امیررضا نظری، نگار جوکار و وحید رحیمیان

برف آخر

برف آخر (امیرحسین عسگری)

بازیگران: امین ‌حیایی، لادن ‌مستوفی، مجید ‌صالحی و نوشین مسعودیان

علفزار

علفزار (کاظم دانشی)

بازیگران: پژمان ‌جمشیدی، سارا ‌بهرامی، ستاره ‌پسیانی، ترلان ‌پروانه، مهدی زمین پرداز، عرفان ‌ناصری، یسنا ‌میرطهماسب، مائده ‌طهماسبی، رویا ‌جاویدنیا، فرخ ‌نعمتی، مهران ‌امام ‌بخش، ستایش ‌رجایی‌نیا، صدف اسپهبدی، متین حیدری نیا، محمد ‌معتضدی، بنیامین نوروزی، آدرینا توشه، حسین ولی‌زاده، علی امیرخلیلی، محمدمهدی احدی، ارشیا، توکلی، سپهر گندمی

>>  مشاهده لیست کامل تولیدات جدید

سی نت  >> اخبار و مطالب  >> مشاهده متن اخبار

نگاهی به فیلم "عصر جمعه"

عبور از مرز حقیقت

:: 12 دی 1389  10:29:08 AM  ::

 

سی نت: گذشت ديگر آن‌وقت‌ها كه كارگردان‌هاي جوان، قصد ورود به سينماي بلند و حرفه‌اي را مي‌كردند و فيلم اول‌شان، فيلم خوبي از كار درمي‌آمد و مي‌شد افتخار و اعتباري براي ادامه راهشان. حالا ديگر به ندرت كارگردان‌هايي پيدا مي‌شوند كه فيلم اول‌شان، حرفي براي گفتن داشته باشد.

با اين‌حال، كم‌بودن چنين استعدادهاي درخشاني، از نبودشان خيلي بهتر است و در همين آشفته‌بازار سينماي ايران كه معمولا فيلم‌هاي اول خيلي از عشق سينماها، كمدي‌هاي به‌فروش سطح پاييني از كار درمي‌آيند و مسير حرفه‌اي آنها را عملا عوض مي‌كند، بايد همين‌ها را هم غنيمت شمرد و قدرشان را دانست. بخصوص كه فيلم اول‌شان يكجورهايي مايه آبروداري سينمايمان در سطح بين‌الملل هم باشد.

خوشبختانه "عصر جمعه" يكي از همان موارد نادر است. يك فيلم اول آبرومندانه. البته مي‌توانيم اين قضيه اول ‌بودن را در ابعاد ديگري از فيلم نيز تعميم بدهيم و بگوييم "عصر جمعه" به نوعي فيلم "اولين"هاست؛ اولين فيلم بلند كارگردانش، اولين بازي بازيگر پسر جوانش (مهرداد صديقيان) و اولين تجربه حرفه‌اي و بلند تدوينگرش(سپيده عبدالوهاب)، و جاي خوشحالي و تحسين است كه فيلم، گليم خود را از همه اين موارد و حتي خيلي ديگر از شاخه‌هاي جنبي، به سلامت از آب بيرون كشيده.

فيلم اول، هميشه آزمون ترسناك و دشواري براي كارگردان‌هاست، حتي براي درس‌خوانده‌ها، حتي براي آنها كه سال‌ها دستياري بزرگان سينما را كرده و از آنها آموخته‌اند. مونا زندي‌حقيقي هم از اين قاعده مستثنا نيست.

فقط تجربه دستياري و همكاري‌اش با كارگردان كاركشته و معتبري مانند كيانوش عياري در دو فيلم، به تنهايي مي‌تواند كلي او را با زواياي پنهان فيلمسازي آشنا و به هدف نهايي، كه همانا ورود به جامعه كارگردانان سينماي حرفه‌اي باشد،نزديك‌تر كند.

اما در واقع آنچه زندي را در ساخت فيلمي به غايت دشوار و تا حدودي پيچيده در گام نخست، دلگرمي و اميد و توانايي بخشيده، ايستادن در كنار يكي از كارگردانان كم‌كار ولي كاربلد سينما، منيژه حكمت، است و همينطور دريافت مشاوره از بهترين بانوي كارگردان سينماي ايران، رخشان بني‌اعتمادكه البته در محصول نهايي، اين تاثيرپذيري از فيلمي نظير "زندان زنان" و تلخي و سردي فضاي سينماي شخصي بني‌اعتماد كاملا و به‌روشني هويداست. گرچه "عصر جمعه" - هرچه كه باشد، خوب يا بد - در نهايت اثري است از مونا زندي‌حقيقي و با ويژگي‌هاي فكري او نوشته و ساخته شده و قطعا بايد بر اين مبنا هم مورد نقد و بررسي واقع شود؛ داستان نامتعارف مونا زندي و نگاه تلخ و بدبينانه‌اش به كل جامعه، بخصوص مردها. ناگفته پيداست كه در فيلم او، مردها همه بدند، مگر اينكه خلافش ثابت شود! و اگر اين حكم قطعي را كنار بگذاريم و كمي منصفانه‌تر درباره فيلمش قضاوت كنيم، آن مردهايي هم كه بد نيستند يا دست‌كم توان بدي‌كردن ندارند، يا بدبختند يا در طبقه‌هاي پايين جامعه قرار دارند.

بهترين مرد قصه كه هرگز ديده نمي‌شود، شايد پدر سوگند (رويا نونهالي) باشد كه بيمار است و با مرگ دست‌وپنجه نرم مي‌كند. بعد از او هادي (رامين راستاد) به عنوان مردي مثبت جلوه مي‌كند كه او هم يك شاگرد مكانيك ساده است، نه چيزي بيشتر. باقي مردها يا دزدند يا چشم‌چران و ناپاك، يا زنداني‌اند يا در بدترين حالت، مثل عموقدير در مقام يك هوس‌باز معرفي مي‌شوند كه تا عمق فاجعه پيش مي‌رود و فرصت يك زندگي خوب را براي هميشه از زني چون سوگند سلب مي‌كند. از اين منظر، دنياي زندي‌حقيقي شباهت‌هايي با جهان داستاني فيلم‌هاي تهمينه ميلاني و كينه و بيزاري ديرينه‌اش با همه مردهاي عالم پيدا مي‌كند.

با اين تفاوت كه زندي در دام افراط و تفريط و سياه‌نمايي شخصيت مردان و اصولا مقوله‌اي به نام مردستيزي نمي‌افتد و آنچه برايش بيش از هر چيز اهميت مي‌يابد، روايت سرنوشت غمبار سوگند و نجاتش از اين منجلاب - ‌گيرم همين بلا را هم يك مرد سرش آورده باشد - و برقراري پيوندي مهرآميز ميان او و تنها مرد زندگي‌اش، اميد است و با آنكه كارگردان، از انجام بخش اول رسالتش سربلند بيرون آمده، در نيمه ديگر اين سرنوشت ناكام مي‌ماند و چاره‌اي نمي‌يابد مگر تن‌دادن به تقدير شوم سوگند.

به خاطر بياوريد سكانس پيش از پايان فيلم را كه اميد چگونه با اندوه و حسرت و ندامت،از پشت ميله‌ها به مادر سياه‌پوشش زل زده است و اين نرده‌ها،نرده‌هاي لعنتي فاصله‌هاي دوري ميان او و مادرش انداخته‌اند. سوگند مي‌آيد تا به مدد شال‌گردني كه خودش براي فرزند بافته،روابط سرد و تيره خود را با او گرما ببخشد اما نمي‌شود، نمي‌تواند.

حالا ديگر از جانب پسرش هم پس زده مي‌شود. او بايد برگردد به سلولش. سلول بزرگ و تحمل‌ناپذيري به نام جامعه. سوگند به ظاهر از زندان رهايي يافته. در حالي‌كه اين رهايي نيست. تبعيد است. از زنداني كوچك به زنداني بزرگ‌تر. او وقتي از حبس خلاص مي‌شود هم آسايش ندارد. در بند سرنوشت خويش گرفتار آمده. بايد حواسش به بچه‌اي باشد كه مدام او را تيغ مي‌زند و آوارۀ خيابان‌هاست. بايد از مردي كه به او اعتماد كرده، رودست بخورد و تمام سرمايه‌اش را يك‌شبه به باد بدهد. بايد از خواهر دلسوزش فرار كند و پاي او را از زندگي‌اش ببرد و هزاران بايد ديگر، كه هيچ‌كدام‌شان مايه دل‌خوشي او نيستند. سوگند انگار سال‌ها پيش، نه از خانواده، كه از دنيا رانده شده است.

"عصر جمعه" فيلم خوبي است و به سختي مي‌توان از آن اشكال و ايرادي گرفت. منتها زندي‌حقيقي در فيلمش، آگاهانه از زهر و تلخي اثر كاسته و از آزار تماشاگر مي‌پرهيزد. او را تا سطح يك تماشاگر صرف از واقعه‌اي اجتماعي - ‌كه شايد گريبانگير هر كدام از ما شود - پايين مي‌آورد.

حس و رابطه‌اي كه فيلم با تماشاگرش برقرار مي‌كند، مثل خواندن يك خبر تاسف‌بار در صفحه حوادث روزنامه است. خبر واقعه را مي‌خوانيم (شما بخوانيد "مي‌بينيم")، به حال مفعولين خبر افسوس مي‌خوريم و تمام.

نه اشك‌مان درمي‌آيد و نه اذيت مي‌شويم. فقط يك لحظه است. يك‌آن. مثل يك آمپول‌زدن ساده! يك آخ كوچولو. اين كاري است كه "عصر جمعه" با مخاطبش مي‌كند؛ نشان‌دادن زندگي فلاكت‌بار يك زن بي‌پناه. شوك و تاثير فيلم، چنان كه انتظار مي‌رود، قدرتمند و مانا نيست. حالا همين فيلم را مقايسه كنيد با اثر چشمگيري چون volver (بازگشت) ساخته "پدرو آلمادوار"كه از داستاني تقريبا مشابه بهره مي‌برد. ولي شيوه روايت، درگيري و تنشي كه در مخاطب مي‌آفريند، به مراتب بيشتر و موثرتر از فيلم "عصر جمعه" است. شايد بخشي از دليل اين كاهش تاثير حسي فيلم بر تماشاگر، متوجه تاخير در زمان مناسب اكران باشد.

منظور ماه يا فصل اكران نيست. اشاره به وقفه پنج‌ساله‌اي است كه در نمايش عمومي "عصر جمعه" پيش آمده. اين فيلم محصول شرايط و زمانه خاص خود است و اگر در همان سال‌هاي توليد خود روانه پرده سينماها مي‌شد، شايد به يكي از چالش‌برانگيزترين و تاثيرگذارترين فيلم‌هاي سينماي ايران مبدل مي‌گشت. اين را مي‌توان به سادگي از روي واكنش تماشاگران نسبت به سر و شكل جسارت‌آميز فيلم، ديالوگ‌هاي تند و تيز و گاهي پوشش بازيگران متوجه شد.

مخاطب با مشاهده آنچه بر پرده مي‌بيند، مدام از خود مي‌پرسد: اين فيلم چگونه مجوز پخش گرفته است؟! در‌ حالي كه "عصر جمعه" در اكران سال 84 يا 85 خود، قطعا هرگز با چنين پرسشي مواجه نمي‌شد. بنابراين ما اينجا با فيلمي اجتماعي، ملودرام و خانوادگي سر و كار داريم كه بيانيه صادر نمي‌كند. پند نمي‌دهد. سوال نمي‌پرسد و تهمت نمي‌زند. فقط طرح وضعيت مي‌كند. تصويرگري مي‌كند. دوربين را به مثابه آينه‌اي مقابل جامعه‌اي ناهنجار مي‌گيرد كه آدم‌هايش از هم توقعات بي‌جايي دارند. به خواهش و التماس يكديگر توجهي نمي‌كنند و فقط منافع خودشان را در نظر دارند. بازتاب تصوير چنين آينه صادقي، فيلم شفافي مي‌شود به نام "عصر جمعه". نقطه‌قوت كار زندي آنجاست كه در اين بازنمايي سينمايي از روزگار دردناك سوگند، به تصويري فراتر از واقعيت دست يافته است.

فضاسازي‌هاي او كاملا‌ شكلي رئاليستي و حتي بعضي‌جاها مستندگونه به خود مي‌گيرد. تا جايي كه شخصيت‌ها را چون افرادي حقيقي و داراي مابه‌ازاي خارجي مي‌يابيم و باور مي‌كنيم ماجرايي نظير اين، بر آدم‌هايي واقعي گذشته. كيفيت ساختار و عناصر سينمايي نيز به باور اين انديشه دامن مي‌زند. مهم‌ترين‌شان بازي خيره‌كننده رويا نونهالي، كه خب با توجه به سوابق پيشين‌اش در عرصه بازيگري، جز اين هم از او انتظار نمي‌رفت. چقدر به نظر مي‌رسد نقشي كه او در "عصر جمعه" ايفا مي‌كند، ادامه يا مكمل نقش كوتاه زني است كه در "بوي كافور،عطر ياس" (بهمن فرمان‌آرا) بر عهده داشت.

هرچند كه در فيلم مونا زندي، زن تصميم مي‌گيرد بچه ناخواسته‌اش را - به جاي سقط جنين‌ - ‌نگه دارد. حتي اگر فرزندي ناخلف از كار درآيد. نونهالي با شيوه اداي ديالوگ‌هايش -ـ‌كه انصافا هم خوب نوشته شده‌اند - ‌تصويري از زني فريب‌خورده و زودباور ارائه مي‌كند كه جز حفظ آرامش خود و فرزندش هيچ نگراني ديگري ندارد اما كاش در سكانس اعتراف ماجراي عصر جمعه، نونهالي كمي بيشتر و دقيق‌تر براي آن لحظه انرژي مي‌گذاشت.

بازي او در اجراي آن مونولوگ، خوب است و بد. خوب از آن‌رو كه سوگند مي‌گويد: "نفسم بند اومده بود. داشتم خفه مي‌شدم" و نونهالي (انگار) با تداعي خاطره زجرآور واقعه، خفگي را به درستي بازي و از آن جمله، تصوير ارائه مي‌كند و بد است چراكه پس از اين اعتراف تكان‌دهنده، فرياد و گريه سوگند به قدر كافي از حس سوزناكي و دردمندي فاجعه برخوردار نيست و در باور تماشاگر نمي‌گنجد كه زني با چنين سرگذشتي، به اين صورت تصنعي زار بزند. مهرداد صديقيان كه طي سال‌هاي اخير بازي‌هاي خوب او در "ديوار"، "حيران" و بخصوص "اتوبوس شب" شگفت‌زده‌مان كرده بود، اينجا ثابت مي‌كند كه از همان اول كار، بازيگر خوبي بوده و اگر در نقش درست و مناسب خود بنشيند، نتيجه رضايتبخشي به بار مي‌آورد.

ساير بازيگران نيز تلاش‌هاي قابل‌قبولي براي آفرينش نقش خويش داشته‌اند ولي حيف است اگر اشاره كوچكي به بازي "شكوه زندي‌حقيقي" در نقش "بلور خانم" نداشته باشيم. او تمام توش و توانش را در خلق كاراكتر يك فالگير و رئيس بند به كار مي‌گيرد. نوع نشستن، نگاه و ادبيات شفاهي او و تغيير روحيات و برخوردش از اولين آشنايي با بنفشه (هانيه توسلي) تا مهرباني و ياري‌اش براي جلب رضايت سوگند در مواجهه با خواهر و پدر، كاملا در خدمت كاراكتر بلور و نوع زندگي اوست.

در تدوين "عصر جمعه"، يكي ديگر از اولين‌هاي فيلم، سپيده عبدالوهاب با وجود چند ضعف كوچك در كارش، اميدبخش ورود تدوينگر صاحب‌سبك ديگري به جمع سينماگران است. عبدالوهاب از پس تدوين فيلم به خوبي برآمده اما تمهيد دلپذير و جذابي كه براي فاصله‌گذاري و فلاش‌بك‌هاي يادآوري ماجراي جمعه و عواقب پس از آن انديشيده، با كات‌هاي ناگهاني و بي‌جاي او در سياهي خراب شده و بر باد رفته. چه مي‌شد اگر آن صداهاي كتك‌كاري و دعوا و مرافعه را در فيد اين - ‌فيد اوت‌هاي آهسته‌اي مي‌ديديم كه مي‌توانست نشان از سفر ذهني سوگند به گذشته باشد؟! طراحي لباس "ژيلا مهرجويي" عالي و كم‌نظير است. نمونه‌اش لباس‌هاي رويا نونهالي و آن شلوارهاي يك‌مدل و رنگ و وارنگش كه به شناخت شخصيت آشفته ولي راحت‌طلب سوگند ياري مي‌رساند. در اين ميان يكي‌دو ضعف جزئي، فيلم و شايد بيشتر فيلمنامه و نويسنده‌اش، فريد مصطفوي، را در هجوم نقدنويسان قرار مي‌دهد. از جمله آنكه چرا موضوعي مثل مدرسه‌رفتن اميد مطرح مي‌شود كه بعدا با مشغول به‌كار شدن او در مكانيكي هادي، نيمه‌كاره رها شود؟ ضرورت نشان‌دادن مراجعه سوگند به مدرسه و تلاش او براي نام‌نويسي فرزندش، آيا فقط به جهت تاكيدي بر دلسوزي مادرانه اوست؟ در اين‌صورت، پس چرا اين مهر مادري ادامه نمي‌يابد و ديگر صحبتي از ثبت‌نام اميد در مدرسه نمي‌شود؟ ضمن اينكه در سكانس فرار اميد از خانه، با آنكه عزم و اراده او را به نيت احتمالا سرقت ماشين مي‌بينيم اما اين صحنه به بازداشت او در كانون اصلاح و تربيت كات مي‌خورد و مشخص نمي‌شود آيا خود به اين مركز پناه آورده يا حين سرقت دستگير شده و به كانون تحويلش داده‌اند. علاوه بر اين بايد به صدابرداري فيلم، كار بهروز معاونيان، اشاره كرد كه به شكل مطلوبي صورت نگرفته. دقت كنيد به بيان ديالوگ‌هاي همه بازيگران كه در حرف "سين"، صدايشان سوت مي‌كشد و گوشخراش است. حتي اگر فيلم را در يكي از بهترين سالن‌هاي سينما آزادي ببينيد.

استفاده از قطار در ابتدا و انتهاي فيلم به نشانه گذر زمان و زندگي، كاركرد مناسبي در فيلم يافته است. سوگند پس از آزادي، با كودكي خردسال در آغوش سوار قطار مي‌شود و اين قطار زمان انگار او را مي‌برد به چندين سال بعد؛ مقطعي كه حالا ديگر آن كودك، به مردي تبديل شده،هرچند اگر آن مرد در بند باشد. با تمام اين تفاسير،

مونا زندي حقيقي در ساخت "عصر جمعه" سربلند است. جوايزي كه خودش و فيلمش از جشنواره‌هاي معتبر داخلي و خارجي كسب كرده،شاهدي بر اين مدعاست. حيف كه فيلمسازاني نظير زندي، پس از كسب چنين موفقيت‌هايي، با وقفه‌هايي كه در پخش آثارشان صورت مي‌گيرد و مواجهه با عدم حمايت مسئولان و كم‌توجهي آنان به اين نسل و استعدادهايشان، به محاق مي‌روند يا پروندۀ فيلمسازي‌شان براي هميشه بسته مي‌شود يا آنقدر دير به دير فيلم مي‌سازند كه بايد خيلي به خودمان فشار بياوريم تا يادمان بيايد اولين فيلم اين آدم‌ها يا كار قبليشان كدام كار و چه زماني بوده. كاش "مونا زندي‌حقيقي"هاي بيشتري در سينما داشتيم تا دست‌كم هر سال شاهد فيلم يكي از آنها باشيم!

 

منبع: تهران امروز

6448 -  

...............................................

کلاکت  اثر مرتبط:

عصر جمعه - Friday Evening        >> مشاهده اطلاعات کامل

 

Header

پرونده های ویژه سی نت از دوره های برگزاری جشنواره فیلم فجر

 

::  نقل مطالب و عکس های اختصاصی سی نت بدون ذکر منبع، نام نويسنده و نام عکاس ممنوع است  ::


صفحه اول  |  فیلم ها  |   هنرمندان   |   نقد و یادداشت  |  نويسنده ها   |  ویدئو  |  پرسش و پاسخ   |  درباره ما    تماس با ما  |   جدول فروش   |   تبلیغات


ماهنامه سینمایی «برش های کوتاه» (جدید)

::  سردبیر: احمد شاهوند  ::

 


تقدیر از احمد شاهوند در اولین جشن رسانه های سینمایی  تقدیر شده در چهارمین جشنواره وب به عنوان بهترین سایت فیلم به انتخاب کاربران  تقدیر شده در جشنواره نشریه های اینترنتی

  كليه حقوق اين سايت براي سایت سی نت (cinetmag.com) محفوظ است.

Copyright © 2003 - 2019 Cinetmag.com All rights reserved


طراحی و اجرا: استودیو سی نت